کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

دام دلهاست زلف دلبر ما

خوانمش دام ظله ابدا

صید از آن دام زلف چو بجهد

زآنکه دامی است پیچ پیچ و دوتا

۳

تا جدا ساختی ز بند دو زلف

دل من ساختی ز بند جدا

گه کشم ناز و گه کشم زلفت

بنگر کز تو می کشیم چها

ریخت خونهای تازه در کویت

تا بریدند سر دو زلف ترا

۶

گوید آن زلف لا چو خواهم وصل

چند گوید سیاه رو لالا

خاک راه تو شد کمال و تو زلف

هم نکردی به خاک راه رها