گنجور

 
کمال خجندی

گر کم شده ست با من اکنون ترا ارادت

باری ارادت من هر دم شود زیادت

بی آفتاب رویت برگشت طالع من

بازم سعادتی بخش ای اختر سعادت

دلجوئی غریبان عادت گرفتی اول

آخر چه شد که کردی یکباره ترک عادت

رنجور و دردمندیم بارا چه باشد آخر

گر خسته خاطری را باری کی عیادت

از ما چه طاعت آید شایسته قبولی

داریم چشم رحمت بی زحمت عبادت

تا نامراد مسکین یابد مراد از تو

مسکین شود مریدت بپذیر هر مرادت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت

افغان که گشت بی‌گه ترسم ز خیربادت

گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش

آتش بود فراقت حقا و زان زیادت

عاشق به شب بمردی والله که جان نبردی

[...]

اوحدی

چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت

گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت

شبهاست تا دلم را تب دارد از غم تو

آه! از تو، گر نیایی روزی بدین عیادت

طبعت به طالع ما شد تند و تیز، ارنه

[...]

امیرعلیشیر نوایی

من درد زهر هجران درمی‌کشم به یادت

تو صاف عیش در کش کاب حیات بادت

ما از خمار مردیم در کنج نامرادی

ساغر تهی مبادت از باده مرادت

ای کز ریا غمت بود وز باده شاد گشتی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه