چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما
حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی
با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری
او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا
مثل است اینکه بود مردن با یاران عید
کشت غم وامق و مجنون تو بکش نیز مرا
هر چه خواهم من از آن لب تو بلا دفع کنی
بخششی کن به گدایی که کند دفع بلا
همه کس ناز تو جویند نه چون من به نیاز
همه دشنام تو خواهند نه چون من به دعا
به سلامت که نخواهم برود سوی تو باد
حیفم آید که سلام تو فرستم به صبا
قصه درد جدایی چو نویسیم کمال
دل جدا ناله کند خامه جدا نامه جدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جدایی است. شاعر با بیان زیباییهای چشمان و ابروهای معشوق، به احساس خود از عشق میپردازد و در عین حال از درد و رنجی که این عشق به او میآورد، گلهمند است. او به کشتن عشاق اشاره میکند و خواستهاش این است که معشوق به او بخششی کند. همچنین، شاعر از ناز و نیاز خود به معشوق میگوید و میخواهد تا درد جداییاش را در قالب نامهای بنویسد. در نهایت، این شعر بیانکننده عاطفه عمیق و حسرت ناشی از فاصله میان عاشق و معشوق است.
هوش مصنوعی: چشم و ابروی تو میگویند که در دین ما، عشق و عاشقان نهایتاً باید قربانی شوند، حتی اگر بر خلاف نظر فقها باشد.
هوش مصنوعی: اگر رقیبم به من حمله کند، تو نباید بگویی که او به من بیفتد. هر زمانی که تو بیایی، او را نیاور.
هوش مصنوعی: حضور در کنار دوستان در روزهای عید مانند مردن است. ای عشق، درد و رنج من را بکش، همانطور که داستان وامق و مجنون را به یاد دارم.
هوش مصنوعی: من هر چه بخواهم از لب تو به من عطا کن تا بلا را از من دور کنی. تو بخشندگی کن، مثل گدایان که برای رفع مشکلشان دعا میکنند.
هوش مصنوعی: همه افراد خواهان زیبایی و دلربایی تو هستند، اما نه به دلتنگی و محبت من. و همه میخواهند تو را مورد ملامت قرار دهند، اما نه به اندازهی من که دعاگو هستم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به سوی تو بروم، اما دوست ندارم سلام تو را به بادی که میوزد بفرستم.
هوش مصنوعی: داستان رنج جدایی را که بنویسیم، دل حاکی از این جدایی به شدت ناله میزند. قلم و نامه هر دو از هم جدا هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.