گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

دل سختت به سندان سخت بارست

دهانت را میان بس راز دارست

به آن خاک قدم جان همنشین است

به آن چاه ذقن دل یار غارست

ز بار جور و بار غم نترسم

من و آن آستان چندانکه بارست

چو بر گل میخرامی پا نگه دار

که گل را بیشتر زحمت ز خارست

به طاق ابروان در رشته کاریست

سر زلفت ولی رخ ساده کارست

که بست آن نقش عارض آفرین باد

که آب دست در وی آشکارست

کمال از گفته خود هرچه داری

تخلص های تو بس آبدارست

 
 
 
عنصری

سده جشن ملوک نامدارست

ز افریدون و از جم یادگارست

زمین گویی تو امشب کوه طورست

کزو نور تجلّی آشکارست

گر این روزست شب خواندش نباید

[...]

انوری

ز عشق تو نهانم آشکارست

ز وصل تو نصیبم انتظارست

ز باغ وصل تو گل کی توان چید

که آنجا گفتگوی از بهر خارست

ولی در پای تو گشتم بدان بوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه