درد کز دل خاست درمانیش نیست
خون که دلبر ریخت تاوانیش نیست
از لبت دورم چو مهجورم ز تو
جان ندارد هر که جانانیش نیست
بی رخت شد چون دهانت عیش من
تنگ عیش است آنکه بستانیش نیست
پیشه رندان پارسا طفل رهست
لاجرم جز چشم گریانیش نیست
نیست مسکینی که بر بویت چو عود
دود پیدا سوز پنهانیش نیست
پیر ما بوسی از آن لب بر نکند
چون کند بیچاره دندانیش نیست
نیست بیار لذتی در خور کمال
بی نمک خوانی که مهمانیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و اندوه شاعر میپردازد. شاعر از دردی عمیق حرف میزند که ناشی از جدایی و فراق است و به این نکته اشاره میکند که این درد درمانی ندارد. او به عشق و زیبایی محبوب خود اشاره میکند و میگوید که زندگی بدون آن محبوب، شادابی و لذتی ندارد. شاعر همچنین به این مسئله اشاره میکند که هر کسی که نتواند محبوبش را در کنار خود داشته باشد، از زندگی لذتی نمیبرد و دچار اندوه میشود. در نهایت، او به این نکته میرسد که لذت واقعی در کنار محبوب و در آغوش کشیدن او نهفته است و بدون او، زندگی بیمعنا میگردد.
هوش مصنوعی: دردی که از دل برمیخیزد، درمانی ندارد و چون محبوب خون دل را بریزد، هیچگونه عذری برای آن نیست.
هوش مصنوعی: وقتی از تو دورم و غریب شدهام، زندگیام بیمعناست و کسی نمیتواند خوشبختی را حس کند اگر معشوقی در زندگیاش نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی تو از من دور هستی، لذت من کم شده است؛ کسی که نتواند تو را بگیرد، خوشیاش هم محدود است.
هوش مصنوعی: زندگی رندان مسلمان پر از سختی و پریشانی است و در این مسیر، تنها چیزی که از آنها باقی مانده، اشک و اندوه است.
هوش مصنوعی: هیچ مسکینی نیست که وقتی عطر تو را حس کند، مانند دود عود، سوز پنهانی در او ایجاد نشود.
هوش مصنوعی: پیر ما هرگز از آن لب بوسه نمیگیرد، چون دندان بیچارهاش دیگر نیست.
هوش مصنوعی: در خور کمال لذتی نیست که به همراه آن نازکی و سادگی وجود داشته باشد، زیرا مهمانی بدون زحمت و آداب مهمانی، ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان ندارد هر که جانانیش نیست
تنگ عیشست آن که بستانیش نیست
هر که را صورت نبندد سر عشق
صورتی دارد ولی جانیش نیست
گر دلی داری به دلبندی بده
[...]
میکشم دردی که درمانیش، نیست
میروم راهی که پایانیش نیست
هر که در خم خانه عشق تو بار
یافت برگ هیچ بستانیش نیست
بندگان دارد بسی سلطان غم
[...]
جان ندارد هر که جانانیش نیست
گرچه تن دارد ولی جانیش نیست
زاهد گوشه نشین در عشق او
هست از زاهد ولی آنیش نیست
کفر زلفش گر ندارد دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.