تا خیالت را دلمه منزلگه است
از مه تو منزل من پر مه است
گر لبت بوسم ز بسمل چاره نیست
کافتتاح ملح از بسم الله است
یک شبی با ما نشین کز دور عمر
یک شبی ماندست و آن هم کوته است
محنت هجر تو ساعت ساعت است
دولت وصل تو ناگه ناگه است
تا چه گونی حاضرم و مستمع
چاکران را گوش بر حکم شه است
من به دزدی گیرم آن چاه ذقن
کانکه عقل کل ببردست آن چه است
ریختی بر هر رهی خون کمال
تا نگویند این چه خون بیره است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم ز اقضیکم علی جان آگه است
هم علی ممسوس فی ذات الله است
باغ سبز عشق کاو بیمنتهاست
جز غم و شادی درو بس میوههاست
گر تو خواهی ورنه حق روزی ده است
حق طلب کن یاد آن باری به است
عقل و دین را تقویت دادن به است
زانکه این تن روی در سستی نه است
اشتهار خلق آفات ره است
کی بجوید شهره هر کو آگه است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.