هرگز سوی ما چشم رضائی نگشادی
گوشی به حدیث من بیدل ننهادی
ای در گرانمایه که مثل تو کم افتد
یک روز به دست من مفلسه نفتادی
در دیده من جمله خیالند و تو نقشی
به خاطر من جمله فراموش و تو یادی
با آنکه بجز محنت و رنج از تو ندیدم
شادم که به رنج من محنت زده شادی
از کام دل من نرود گر برود جان
شیرینی آن بوسه که گفتی و ندادی
رفتی به سر اسب چو باد از نظر ما
تو عمر خوشی از پی آن رفته به بادی
دی راندی و می گفت کمال از پی خیلت
شاهی که ز خوبان به رخ و اسب زیادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوقهاش شکایت میکند که هیچگاه به او توجه نداشته و نتوانسته احساساتش را درک کند. او از کمنظیری و ارزش معشوقهاش سخن میگوید و چقدر برایش مهم است، حتی اگر او را فراموش کرده باشد. علیرغم تمام دردها و رنجهایی که از این عشق کشیده، شاعر از یادآوری آن لحظات شیرین و بوسهای که هرگز نتوانسته دریافت کند، خوشحال است. در نهایت، شاعر به نبودن معشوق توجه کرده و از فاصلهاش میگوید که مانند بادی از نظر رفته و خوشیها را از او گرفته است.
هوش مصنوعی: تو هرگز به ما لطف و نیکی نکردی و به سخنان من که پر از احساس و درد است، توجهی نکردی.
هوش مصنوعی: ای گوهری ارزشمند که همانند تو به ندرت پیدا میشود، روزی به دست من بیچاره نیفتی.
هوش مصنوعی: در چشمان من همه چیز خیالی است و تو فقط یک تصویر در ذهنم هستی. همه چیز برای من فراموش شده است و تو تنها یادآوری هستی.
هوش مصنوعی: هرچند جز درد و زحمت از تو چیزی ندیدم، اما خوشحالم که در این زحمتها و رنجها، شادیای برای من وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه جانم ممکن است برود، ولی شیرینی آن بوسهای که قولش را دادی و به من ندی، از دل من بیرون نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: تو به سرعت و بیخبر از ما همچون باد رفتهای، و در پی آن، جوانی و لحظات خوشی نیز به باد رفته است.
هوش مصنوعی: دیروز کسی در حال نوشیدن شراب بود و میگفت که آدم کامل به دنبال هدایت و خرابی است، نه فقط زیبایی صورت و امکانات زیاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ساقی پیش آر ز سرمایهٔ شادی
زان میکه همی تابد چون تاج قبادی
زان باده که با بوی گل و گونهٔ لعلست
قفل در کرمست و کلید در شادی
بسته مشواد آنچه به نصرت بگشادی
پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی
همواره همیدون به سلامت بزیادی
با دولت و با نعمت و با حشمت و شادی
نازد به تو همواره جوانمردی و رادی
زیرا که همه ساله تو آزاده جوادی
شادست شهنشاه و تو از سلطان شادی
با سیرت پاکیزه و با دولت دادی
ای ساقی پیش آر ز سرمایۀ شادی
زان می که همی تابد چون تاج قبادی
زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست
قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی
چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی
دل بر کن این رهگذر انده و شادی
در حلقه ی رندانِ قلندر شو و بنشین
گر پای خود از زهد ریایی بگشادی
منزل مطلب چون که هم از گام نخستین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.