گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

من کیستم که ورزم سودای چون تو باری

حیف أبدم که گردی مشغول خاکساری

کار خود است ما را بار غمت کشیدن

خوش وقت آنکه دارد زین نوع کار و باری

گفتم به خاک پایت باشم رفیق لیکن

ترسم ازین نشیند بر دامنت غباری

زلفت چو شد پریشان از جمع ما برانش

کاین حلقه را نشاید هر نیره روزگاری

گر سرو پیش قدت آزاد شد به خدمت

گل را چه برگ باشد در معرض نو باری

ساقی ز جام دوشین دیگر می آر ما را

که امروز اگر خم آری هم نشکند خماری

بستیم در هوایت بر خود در هوس را

عاقل کسی که نبود دربند غمگساری

زآن زلف سرکش ای دل نومیدهم نباشی

که کار به روز آید شام امیدواری

گر دست من بگیری گردد قلک غلامت

مه چون کمال گیرد آرندش اعتباری

 
 
 
فرخی سیستانی

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

منوچهری

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

انوری

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

[...]

عراقی

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه