گنجور

 
کمال خجندی

من آن بهتر که باشم رند و عامی

که نیکو نیست عشق و نیکنامی

نوشتند از ازل بر سر چو جامم

کران لب باشدم بس تلخکامی

بدان ساعد بغین شد لاف سیمم

که آن از سادگی بودست و خامی

مه نو ز ابرویش خود را فزون دید

همین باشد نشان نا تمامی

کمال این پنج بیت آن پنج گنج است

که ماند از تو چوآنها از نظامی

 
 
 
باباطاهر

اگر دل دلبری دلبر کدامی

وگر دلبر دلی دل را چه نامی

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندانم دل که و دلبر کدامی

وطواط

نگارینا ، به هر معنی تمامی

دل از وصل تو یابد شاد کامی

بقامت حسرت سرو بلندی

بطلعت غیرت ماه تمامی

ثغوزک مثل عقدالدر حسنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه