گنجور

 
کمال خجندی

من آن بهتر که باشم رند و عامی

که نیکو نیست عشق و نیکنامی

نوشتند از ازل بر سر چو جامم

کران لب باشدم بس تلخکامی

بدان ساعد بغین شد لاف سیمم

که آن از سادگی بودست و خامی

مه نو ز ابرویش خود را فزون دید

همین باشد نشان نا تمامی

کمال این پنج بیت آن پنج گنج است

که ماند از تو چوآنها از نظامی