تو سروی و گل خندان همانکه میدانی
رخ نو شمع و شبستان همانکه میدانی
نماز شام تو پیدا شدی و شد فی الحال
ز شرم روی تو پنهان همانکه میدانی
اب تو آرزوی جان مردم است و مرا
از آن لب آرزوی جان همانکه میدانی
اگر بوصل مداوای ریش دل نکنی
رود ز دیدهٔ گریان همانکه میدانی
گر به غمزه کی سعی ناوک اندازی
رسد به جان ضعیفان همانکه میدانی
مگر به باغ ز پیراهنت نسیمی رفت
که پاره کرد گریبان همانکه میدانی
دل کمال بویت همین که رفت از دست
روان شد از عقب آن همانکه می دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت محبوبش میپردازد. او از حالات و ویژگیهای دلربای او میگوید و به نوعی حسرت و آرزوهای خود را بیان میکند. در این اشعار، اشاره به عشق عمیق و تنهایی ناشی از دوری از محبوب وجود دارد. شاعر در نهایت از تاثیر بوی محبوب و زیبایی او بر دل و جان خود صحبت میکند و به اشاره به ناتوانیاش در فراموش کردن او، غم و اندوه خود را بیان میکند.
هوش مصنوعی: تو همان درخت بلندی هستی که همیشه سبز و شاداب است و گلهای خندان را تداعی میکند. چهرهی تازهات مانند شمعی روشن در شب است که روشنایی و زیبایی را به فضا میبخشاید.
هوش مصنوعی: نماز شام تو آشکار شد و از شرم چهرهات در حال حاضر پنهان شده، همانی که خودت میدانی.
هوش مصنوعی: آب تو برای مردم عزیز و مورد آرزوست و من نیز از آن لب به آرزوی جان میرسم، همان چیزی که تو خود میدانی.
هوش مصنوعی: اگر به درمان دل خود نپردازی، اشکهای کاری که میدانی همچنان از چشمانت میریزد.
هوش مصنوعی: اگر با ناز و غمزه تیر را به سوی قلب ضعفا پرتاب کنی، همان چیزی به آنها میرسد که خودت از آن آگاهی داری.
هوش مصنوعی: آیا باد نسیمواری به لباس تو وزید که باعث شد گریبان آن کسی که میشناسی پاره شود؟
هوش مصنوعی: دل به بوی تو وابسته بود و وقتی که تو رفتی، آن دل شاداب هم آرام آرام از دست رفت و حالا در پی توست، همان کس که تو میشناسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.