گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خیالی بخارایی

دوش می گفتم که ماه این دلفروزی از که دید

جانب رویش اشارت کرد شمع و لب گزید

در صفات گوهر سیراب دندان صدف

چون دهن بگشاد از گفتار او دُر می چکید

کاکل و زلفش سیه کاری عجب از سر نهد

در سیاست گرچه این را بست و آن را سر برید

آه درد انگیز را از آتش دل فاش کرد

لاجرم زاین گرم نرمی باید او را برکشید

تا که عمر رفته بر من باز گردد ساعتی

دل ز پی فریاد می کرد و سرشکم می دوید

چون ز مژگانش خیالی ناوکی کرد التماس

غمزهٔ او هردمی فرمود گفت از من رسید