هوش مصنوعی: این شعر به هنرمند یا سازنده کوزه اشاره دارد و او را به هشیاری دعوت میکند. شاعر از او میپرسد که چقدر میخواهد به گل و سرزمین خود آسیب برساند. همچنین به داستانهای تاریخی مانند انگشت فریدون و کی خسرو اشاره میکند تا نشان دهد که چهچیزی بر دوش او است و این موضوع را به او یادآور میشود. به طور کلی، شعر تأکید دارد بر اهمیت مسئولیتپذیری و آگاهی در کار هنری.
احمدرضا نظری چروده در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۱ نوشته:
به نظرم معنی رباعی باید این باشد
هان ای کوزه گر هوشیار باش، چقدر می خواهی با گل مردمی که وجودشان به خاک تبدیل شده والان دردستان تو قرار دارد وبرچرخ کوزه گری اینها رافرم میدهی،تعدی وگستاخی کنی؟ مواظب باش با احترام با گل وجودی پادشاهانی چون فریدون وکیخسرو(هردومحبوبند) رفتارکنی.یعنی ما هرجا پا بگذاریم البته می تواند زیرپایمان خاک وجودی هزاران نفرباشد وشاید مخلوطی ازگل پادشاهان بزرگ ایران باشد.
ابوالعلا معری گوید: صاح هذی قبورنا تملا الرحب/فاین القبور من عهد عاد
خفف الوط مااظن ادیم ال/ارض الا من هذه الاجساد
معنی ای دوست من/صاح مخف یا صاحبی است منادای مرخم است
ای دوست من اینها قبرهای ماست، پس قبرهای مردم روزگاران قوم عاد کجاست؟
آهسته پا برزمین بگذار، زیرا سفره روی زمین چیزی جز این جسدهای انسانها نیست
والبته این شعر ابوالعلا یاد آور رباعی خیام بزرگ است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به هنرمند یا سازنده کوزه اشاره دارد و او را به هشیاری دعوت میکند. شاعر از او میپرسد که چقدر میخواهد به گل و سرزمین خود آسیب برساند. همچنین به داستانهای تاریخی مانند انگشت فریدون و کی خسرو اشاره میکند تا نشان دهد که چهچیزی بر دوش او است و این موضوع را به او یادآور میشود. به طور کلی، شعر تأکید دارد بر اهمیت مسئولیتپذیری و آگاهی در کار هنری.
هوش مصنوعی: ای کوزهگر، بیدار باش! تا کی به فکر ساختن اشیاء بیارزش هستی در حالی که مردم را نادیده میگیری و به آنها بیاحترامی میکنی؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که انگشت فریدون و دست کیخسرو بر آسمان قرار گرفته؛ با این حال تو چه تصوری داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای ذات تو در صفات اعیان ساری
اوصاف تو در صفاتشان متواری
وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست
در ضمن مظاهر از تقید عاری
من پندارم که هستم اندر کاریی
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
اکنون که نماند با توام بازاریی
در دیده پنداشت زدم مسماری
از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری
ما را صنما بدی همی پیش آری
وز ما تو چرا امید نیکی داری
رو رو جانا غلط همی پنداری
گندم نتوان درود چون جو کاری
عشق آتشی افروخت که از بسیاری
در دوزخم افکند همی پنداری
دل سوخته بودی به هزاران زاری
گر آب دو چشم من نکردی یاری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.