گنجور

 
خالد نقشبندی

الا ای جامه صبر از غمت چاک

ترحم، قددنت للموت مرضاک

تو رفتی، لشکر جان‌هات در پی

فیاطوبی لروح کان یلقاک

به فرقم پای استغنا نهادی

بلندم ساختی الله ابقاک

به سوگند و عهودت دل نبندم

فان الرب بالاخلاف رباک

به فردوسم مخوان زاهد که بی او

لدی اهل النهی ماطاب طوباک

ز خاک ار لاله سان فردا برآیم

ترانی هکذا حیران سیماک

به مژگان می درد خالد پس از مرگ

تجاه اللحد حتی نال مثواک