گنجور

 
خواجوی کرمانی

ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود

کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود

گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد

گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود

دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب

چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود

غنچه در مهد زمرّد در تبسم بود و باز

بلبل شب خیز کارش ناله ی شبگیر بود

چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه وار

زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود

نقش می بستم کزو یکباره دامن درکشم

لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود

پیر دیدم دوش می گفت ای جوانان بنگرید

کاین جوان خسته خاطر در محبت پیر بود

گفتم از قیدش بدانائی برون آیم ولیک

آنچنان تدبیر کردم وینچنین تقدیر بود

بامدادان چون بر آمد ماه بی مهرم ببام

زیر بامش کار خواجو ناله های زیر بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode