غزل شمارهٔ ۱۹۴
کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
با دلبری سمتگر و سرکش فتادهام
کو را خبر ز حال من مستمند نیست
پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست
گویند صبر در مرض عشق نافعست
باری درین هوا که منم سودمند نیست
گر بند مینهی و گرم پند میدهی
هستم سزای بند ولی جای پند نیست
هر کس که سرو گفت قدت را براستی
او را معینست که همت بلند نیست
تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
در شهر کو کسی که کنون شهر بند نیست
گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست
خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
احسان نوشته:
با درود و آرزوی تندرستی
بیت دوم، “با دلبری ستمگر و سرکش فتادهام” درست است (”سمتگر” نوشته شده است).
👆⚐