گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند

وگر مراد نبخشی که از تو بستاند

بدست تست دلم حال او تو می دانی

که سوز آتش پروانه شمع می داند

چه اوفتاد که آن سرو سیمتن برخاست

خبر برید بدهقان که سرو ننشاند

برفت آنکه بلای دلست و راحت جان

مگر خدای تعالی بلا بگرداند

چراغ مجلس روحانیان فرو می رد

گر او بجلوه گری آستین برافشاند

تحیتی که فرستاده شد بدان حضرت

گر ابن مقله ببیند در آن فرو ماند

بخون دیده از آن رو نوشته ام روشن

که هر کسش که ببیند چو آب برخواند

دبیر سرّ دلم فاش کرد و معذورست

چگونه آتش سوزان بنی بپوشاند

سرشک دیده ی خواجو چنین که می بینم

اگر بکوه رسد سنگ را بلغتاند

 
 
 
انوری

مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند

ز من مگرد که احوال تو بگرداند

در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی

که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند

اگر ندانی حال دلم روا باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

خدای داند معنی میان نطفه نهادن

به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند

از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش

ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند

حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش

[...]

ظهیر فاریابی

خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین

که عقل محض سلیمان ثانیت خواند

تویی که پنجه زور آزمای کین توزت

به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند

سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر

رموز غیب ز لوح ازل فروخواند

نسیم لطف تو اومید را روان بخشد

خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند

زهر زمین که غبار نیاز برخیزد

[...]

امامی هروی

پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک

توئی که نور تو خورشید را بپوشاند

توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی

برای رفع حوادث بر آسمان خواند

کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه