چو آن فتنه از خواب سر برگرفت
صراحی طلب کرد و ساغر گرفت
سمن قرطه ی فستقی چاک زد
چو او پرنیان در صنوبر گرفت
بنفشه ببرک سمن برشکست
جهان نافه ی مشک اذفر گرفت
بر آتش فکند از خم طرّه عود
نسیم صبا بوی عنبر گرفت
ببوسید لعلش لب جام را
می رواقی طعم شکّر گرفت
چو شد سرگران از شراب گران
دگر نرگسش مستی از سر گرفت
چو مرغ صراحی نوا ساز کرد
مه چنگ زن چنگ در برگرفت
بسی اشک من طعنه بر سیم زد
بی رنگ من خرده بر زر گرفت
چو خواجو چراغ دلش مرده بود
بزد آه و شمع فلک در گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پدر زال را تنگ در برگرفت
شگفتی خروشیدن اندر گرفت
ز جان دختر امید دل بر گرفت
به پیش پدر زاری اندرگرفت
تن یک تنه راه اندر گرفت
پی لشکر زال زر برگرفت
دگرباره شه ساز لشکر گرفت
جهان سربسر گرز و خنجر گرفت
نهانی پس آن بچّه را برگرفت
سوی بیشه ی چین ره اندر گرفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.