گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم

بیار باده که جان تازه می شود ز نسیم

مریض شوق نباشد ز درد عشقش باک

قتیل عشق نباشد ز تیغ تیزش بیم

گر از بهشت نگارم عنان بگرداند

بروز حشر من و دوزخ و عذاب الیم

ز خاک کوی تو ما را فراق ممکن نیست

چنانک فرقت درویش از آستان کریم

کمان بسیم بسی در جهان بدست آید

نه همچو آن و کمان هلال شکل و سیم

چنین که بر رخ زردم نظر نمی فکنی

معینست که چشمت نه برزرست و نه سیم

کنونکه بلبل باغ توام غنیمت دان

که مرغ باز نیاید بآشیانه مقیم

اگرچه پشّه نیارد شدن ملازم باز

مرا بمنزل طاوس رغبتیست عظیم

ز آهم آتش نمرود بفسرد آندم

که در دلم گذرد یاد کوه ابراهیم

نسیم باد صبا گر عنان نرنجاند

پیام من که رساند بدوستان قدیم

بیا و خیمه بصحرای عشق زن خواجو

که طبل عشق نشاید زدن بزیر گلیم