تخفیف کن از دور من این باده که مستم
وز غایت مستی خبرم نیست که هستم
بر بوی سر زلف تو چون عود بر آتش
می سوزم و می سازم و با دست بدستم
در حال که من دانه ی خال تو بدیدم
در دام تو افتادم و از جمله برستم
دیشب دل دیوانه ی بگسسته عنانرا
زنجیر کشان بردم و در زلف تو بستم
با چشم تو گفتم که مکن عربده جوئی
گفت از نظرم دور شو این لحظه که مستم
زان روز که رخسار چو خورشید تو دیدم
چون سنبل هندوی تو خورشید پرستم
آهنگ سفر کردی و برخاست قیامت
آن لحظه که بی قامت خوبت بنشستم
شاید که زمن خلق جهان دست بشویند
گر در غمت از هر دو جهان دست نشستم
هر چند شکستی دل خواجو بدرستی
کان عهد که با زلف تو بستم نشکستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و سرگشتگیهای خود در مقابل زیبایی محبوبش سخن گفته است. او از مستی و شوقی که در دل دارد، میگوید و از بویی که از موی محبوبش به مشامش میرسد به آتش شوق استعاره میآورد. شاعر به دام محبوب افتاده و در جستجوی اوست. او به دیوانگی دلش اشاره کرده و از زنجیرهای عشق سخن میگوید. همچنین به زیبایی چهره محبوبش، که برای او مانند خورشید میدرخشد، اشاره شده است. پایان شعر به یادآوری یک عهد و وابستگی به محبوب اختصاص دارد، حتی اگر در زندگی با مشکلاتی مواجه شود.
هوش مصنوعی: دور از من این شراب را کم کن، زیرا که من به شدت مست هستم و از شدت مستی نمیدانم که چه حالم.
هوش مصنوعی: من به عطر و زیبایی موهای تو مانند بخاری که بر آتش میسوزد و شعله ور میشود، میسوزم و خود را با این احساس میسازم و به تو نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که دانهی زیبایی چهرهات را دیدم، در چنگال عشقت افتادم و از دیگران جدا شدم.
هوش مصنوعی: دیشب دل دیوانهام را که مثل اسب سرکش میتازید، به زنجیر کشیدم و آن را در زلف تو گره زدم.
هوش مصنوعی: با چشمانت به من فهماندی که عیاشی نکن. او در پاسخ گفت که از دیدم دور شو، زیرا در این لحظه مست هستم.
هوش مصنوعی: از زمانی که چهرهات را مانند خورشید دیدم، همچون سنبل هندی به تو احترام و ارادت خاصی پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که آهنگ سفر کردی، انگار قیامت برپا شد. آن لحظهای که بیوجود و بدون حضور معشوقم نشستم، احساس ناگواری به من دست داد.
هوش مصنوعی: شاید به خاطر غمت، جهانیان از دلتنگی دست از خلقت بکشند، اگر من از دو عالم به خاطر تو دست بکشم.
هوش مصنوعی: هرچند دل من را به درد آوردی و شکستی، اما بدان که من آن عهدی را که با موهایت بستم، هرگز نشکستم و وفادار ماندم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بند همه غمهای جهان بر دل من بود
دربند تو افتادم و از جمله برستم
همین شعر » بیت ۳
در حال که من دانهٔ خال تو بدیدم
در دام تو افتادم و از جمله برستم
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.