اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش
و گر او کمر نبندد نظرست در میانش
من اگر بخنده گویم دهنش به پسته ماند
مشنو که هیچ نبود بلطلافت دهانش
برو ای رقیب و بر من سر دست بیش مفشان
که بآستین غبارم نرود ز آستانش
چو طبیب ما ندارد غم حال دردمندان
بگذار تا بمیرم بر چشم ناتوانش
اگر او بقصد جانم کمر جفا ببندد
چکنم که جان شیرین نکنم فدای جانش
بت عنبرین کمندم بدو حاجب کمانکش
چو کمین گشود گفتم نکشد کسی کمانش
بچه وجه صورتی کاین همه باشدش معانی
صفتش کنم که هستم متحیر از بیانش
بکجا روم چه گویم ز رخش نشان چه جویم
که برون ز بی نشانی ندهد کسی نشانش
غم دل بخامه گفتم که بیان کنم ولیکن
نبود مبارک آنکس که سیه بود زبانش
بخرد چگونه جوئی ز کمند او رهائی
که خلاص ازو میسّر نشود بعقل و دانش
چو در اوفتد سحرگه سخن از فغان خواجو
دم صبح گو هوا گیر و بآسمان رسانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوهای شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای معشوق میپردازد و از احساسات عمیق خود سخن میگوید. او به صورت استعاری بیان میکند که اگر معشوق سخن نگوید، سخن در دلش اما وجود دارد و زیباییها و علاقهاش به او را به تصویر میکشد. شاعر از او خواسته تا به او توجه کند و در عین حال از رقیبش خواسته که بیشتر بر او زور نیاورد. او به حالت درماندگی خود اشاره میکند و به طور کلی غم و اندوه ناشی از دوری را بیان میکند و میگوید که چگونه نمیتواند از عشقش رهایی یابد. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که تنها با کلام نامشخص میتواند احساساتش را منتقل کند و از معشوق درخواست میکند که او را درک کند.
هوش مصنوعی: اگر او صحبت نکند، حرفها در دهان او وجود دارد و اگر او خود را برای کاری آماده نکند، توجه و دقت در وجودش حس میشود.
هوش مصنوعی: اگر من بخندم، میگویم که دهنش شبیه پسته است، اما این را جدی نگیر، زیرا دهنش به هیچ وجه به لطافت قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: برادر، از روی حسادت و رقابت به من بیشتر از این حمله نکن که من در برابر عظمت او از خود بیخبر و خالی از ارزش هستم.
هوش مصنوعی: چون طبیب ما به درد و مشکل بیماران اهمیت نمیدهد، پس بگذارید بمیرم و بر چشمان ناتوان او بیفتم.
هوش مصنوعی: اگر او برای آزار من تصمیم بگیرد، من چه کار کنم؟ آیا جان شیرینم را فدای جان او نکنم؟
هوش مصنوعی: چهره زیبا و خوشبو او مانند عنبر است و من به او دل باختم. وقتی که او با چشمانش به من نگاه کرد، گفتم هیچ کس نمیتواند به او آسیبی برساند.
هوش مصنوعی: بچه با صورتی زیبا و معانی بسیار، به من این اجازه را میدهد که دربارهاش صحبت کنم، اما من از بیان ویژگیهایش حیران و شگفتزدهام.
هوش مصنوعی: نمیدانم به کجا بروم و چه بگویم. از چهرهاش نشانهای نمییابم و هیچکس نمیتواند نشانی از او به من بدهد، چون او در بینشانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: غم دل را با خود گفتم که باید بیان کنم، اما کسی که زبانش سیاه است، شایسته نیست که از این غم مطلع شود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است انسان با عقل و دانش از دست کمند و بند او رها شود؟ پاسخ این است که رهایی از این بندها تنها با فهم و درک عمیق امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که در صبحگاه، سخن از فغان خواجو به میان میآید، باید بگویی که الان وقت اوج گرفتن و رسیدن به آسمان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قمر فروغ بخشد رخ همچو گلستانش
ز شکر خراج خواهد لب لعل دلستانش
عجب اینکه دیده هر دم دهدم نشان دلها
به حوالی دهانی که نداد کس نشانش
چو خیال گشتی ای تن، خبری ده از میانش
چو غبار گشتی ای سر، بنشین بر آستانش
چو در آتشی تو ای جان، ز لبش حکایتی گو
چو عدم گشتی ای دل، صفتی کن از دهانش
منم و کمینه جانی، که ز غم به لب رسانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.