بفلک می رسد خروش خروس
بشنو آوای مرغ و ناله ی کوس
شد خروس سحر ترنّم ساز
در ده آن جام همچو چشم خروس
این تذروان نگر که در رفتار
می نمایند جلوه ی طاوس
ساقیا باده ده که در غفلت
عمر بر باد می رود بفسوس
عالم آن گنده پیر بی آبست
که بر افروخت آتش کاوس
فلک آن پیر زال مکّارست
که ز دستان او زبون شد طوس
گر فریبد ترا ببوس و کنار
تا توانی کنارگیر از بوس
زانک از بهر قید دامادست
که گره می کنند زلف عروس
هر که او دل بدست سلطان داد
گو برو خاک پای دربان بوس
داروی این مرض که خواجو راست
برنخیزد ز دست جالینوس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس
آنکه در علم طب کند افسوس
بر حکیم بزرگ جالینوس
ای خداوند قایم قدوس
ملک تو ناقیاس و نامحسوس
قایمی خود به خود قیام تو نیست
به قیامی که هست ضد جلوس
ساحت سینههای مشتاقان
[...]
دیر این نامه را چو زندِ مجوس
جلوه زان دادهام به هفت عروس
ای ضمیر تو غیب را جاسوس
وی تو مسعود و دشمنت منحوس
مدّتی رفت تا مرا کرمت
نه ز مطعوم داد و نه ملبوس
کرده یی حبس رسم من بی جرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.