گنجور

 
خواجوی کرمانی

بفلک می رسد خروش خروس

بشنو آوای مرغ و ناله ی کوس

شد خروس سحر ترنّم ساز

در ده آن جام همچو چشم خروس

این تذروان نگر که در رفتار

می نمایند جلوه ی طاوس

ساقیا باده ده که در غفلت

عمر بر باد می رود بفسوس

عالم آن گنده پیر بی آبست

که بر افروخت آتش کاوس

فلک آن پیر زال مکّارست

که ز دستان او زبون شد طوس

گر فریبد ترا ببوس و کنار

تا توانی کنارگیر از بوس

زانک از بهر قید دامادست

که گره می کنند زلف عروس

هر که او دل بدست سلطان داد

گو برو خاک پای دربان بوس

داروی این مرض که خواجو راست

برنخیزد ز دست جالینوس

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

تبر از بس که زد به دشمن کوس

سرخ شد همچو لالکای خروس

مسعود سعد سلمان

آنکه در علم طب کند افسوس

بر حکیم بزرگ جالینوس

سنایی

ای خداوند قایم قدوس

ملک تو ناقیاس و نامحسوس

قایمی خود به خود قیام تو نیست

به قیامی که هست ضد جلوس

ساحت سینه‌های مشتاقان

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

دیر این نامه را چو زندِ مجوس

جلوه زان داده‌ام به هفت عروس

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
کمال‌الدین اسماعیل

ای ضمیر تو غیب را جاسوس

وی تو مسعود و دشمنت منحوس

مدّتی رفت تا مرا کرمت

نه ز مطعوم داد و نه ملبوس

کرده یی حبس رسم من بی جرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه