گویند که صبر آتش عشقت بنشاند
زان سرو قد آزاد نشستن که تواند
ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده
باشد که مرا یکنفس از خود برهاند
موری اگر از ضعف بگیرد سر دستم
تا دم بزنم گرد جهانم بدواند
افکند سپهرم بدیاری که وجودم
گر خاک شود باد بکرمان نرساند
فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم
جز دیده کس آبی بلبم برنچکاند
گویم که دمی با من دلسوخته بنشین
برخیزد و بر آتش تیزم بنشاند
چون می گذری عیب نباشد که بپرسی
کان خسته ی دلسوخته چون می گذراند
بر حسن مکن تکیه که دوران لطافت
با کس بنمی ماند و کس با تو نماند
دانی که چرا نام تو در نامه نیارم
زیرا که نخواهم که کسی نام تو داند
روزی که نماند ز غم عشق تو خواجو
اسرار غمش بر ورق دهر بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و درد ناشی از آن است. شاعر به صبر در برابر آتش عشق اشاره میکند و از ساقی میخواهد که جام می را به او بدهد تا بتواند برای لحظهای از خود جدا شود. او احساس ضعف و درماندگی میکند و نگرانیاش از مرگ بیآبی در شهری که کسی برای کمک نمیآید را بیان میکند. طلب ملاقات و گفتگو با کسی که خود را سوخته نامیده، نشاندهندهٔ آرزوی آرامش و تسلی در عذاب عشق است. شاعر همچنین به ناپایداری زیبایی و عشق اشاره میکند و میگوید که نام معشوقش را در یاد نمیآورد تا کسی دیگری از آن باخبر نشود. در نهایت، او از غم عشقش میگوید که هرگز فراموش نخواهد شد و در یاد زمان باقی میماند.
هوش مصنوعی: میگویند صبر میتواند آتش عشق تو را خاموش کند، اما کسی که بتواند مثل آن درخت سرو با قامت آزاد بنشیند، چه کسی است؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام از آن شراب به من بده که بتواند مرا یک لحظه از خودم آزاد کند.
هوش مصنوعی: اگر موری به خاطر ضعف روی دستم بیفتد، تا وقتی نفس دارم او را به دور جهان میبرم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر وجود او به ذلت و نابودی برسد، پروردگار و مقدرات آسمانی او را یاری نمیکنند و در واقع هیچ چیز نمیتواند او را به مقام و منزلت حقیقیاش بازگرداند. به نوعی او از یاری نکردن سرنوشت و آسمان سخن میگوید، که اگر او به خاک تبدیل شود، دیگر هیچ چیز نمیتواند او را به حالت اولیهاش برگرداند.
هوش مصنوعی: اگر در این شهر تشنه بمیرم، هیچکس جز چشمانم برایم اشکی نمیریزد و کسی به من توجهی نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: بگویم که کمی با من بنشین و درد دل کن، تا آتش درونم شعلهورتر شود.
هوش مصنوعی: زمانی که از کنار کسی میگذری، اشکالی ندارد که بپرسی که آن فردی که دلی زخمی و خسته دارد چگونه زندگیاش را سپری میکند.
هوش مصنوعی: به زیبایی خود اعتماد نکن، زیرا لطافت و زیبایی هرگز برای همیشه با کسی باقی نمیماند و هیچکس حتی برای تو نیز پایدار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: میدانی چرا نام تو را در نوشتهام نمیبرم؟ زیرا که نمیخواهم کسی از نام تو باخبر شود.
هوش مصنوعی: روزهایی که دیگر غم عشق تو باقی نماند، رازهای غم تو بر صفحات روزگار ثبت خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند
زین قصه همی حالت من بنده بداند
داند که میان دو سفر بندۀ درویش
بی یاوری شاه چه بیچاره بماند
زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر
[...]
بر سبزه همی آب روان آب دواند
وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند
این هیچ کس از آئینه چین نشناسد
وان هیچ کس از زر ورق باز نداند
همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی
[...]
آن شاخ چه شاخ است به زلفین تو ماند
جز مجلس احرار جهان جای نداند
خواهد چو سر زلفک تو مشک فشاند
خواهد که مرا با تو به یک جای نشاند
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیلت بکند لیک خدایی بنداند
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
[...]
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.