فروغ اختر دین محمد
سپهر فضل شمس نخجوانی
توئی مسّاح صحرای معالی
توئی ملاّح دریای معانی
ترا مخدوم خود دانی که دانم
مرا محکوم خود دانم که دانی
گرانی از حضورت کی توان یافت
که ناید از سبک روحان گرانی
ز شعرت عار می باید که نبود
که نبود آب را ننگ از روانی
ننالد بلبل از دستان سرائی
نرنجد طوطی از شکّر فشانی
خلیل و اخفش آن شهرت ندارند
که نیشابوری و جرباد قانی
تو می دانی که داعی را نباشد
غمی از شاعران اصفهانی
نگردد ملتفت شیر سپهری
بغوغان سگان کاهدانی
مگر دیوست رستم کاورد یاد
ز مشتی غرچه ی مازندرانی
در این ره نطق عیسی چون توان یافت
ازین خر کره گان کاروانی
نظامی را چه باک ارهجو خوانند
برو نظّامکان از هرزه خوانی
نه ثالث راز ثانی فرق دانند
نه تمییز مثالث از مثانی
چو در دانش نمی مانی بدین قوم
خداوندا که جاویدان بمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.