ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
آتش روی تو در عین لطافت آبیست
نیست در دور خطت دور تسلسل باطل
که خط سبز تو از دور تسلسل بابیست
تا شد ابروی کژت فتنه ی هر گوشه نشینی
ای بسا فتنه که در گوشه ی هر محرابیست
زلف هندی توام دوش بخواب آمده بود
بس پریشانم ازین زانک پریشان خوابیست
پرتو روی چو ماه تو در آن زلف سیاه
راستی را چه شب تیره و خوش مهتابیست
آنک گویند که عنّاب نشاند خون را
بیتو هر قطره ئی از خون دلم عنابیست
آفتابیست که از اوج شرف می تابد
یا بت ماست که در هر خم زلفش تابیست
من ازین در نروم زانک بهر باب که هست
پیش خواجو درش از روضه رضوان بابیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوختن از تب سوزان محبت تابی ست
تشنگی از چمن عشق، گل سیرابی ست
انتظار غمی از هر طرفی دارد دل
چشم ویرانه ز هر سو به ره سیلابی ست
کعبه هرچند که محراب ندارد، اما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.