گنجور

 
خواجوی کرمانی

ایکه از سرچشمه ی نوشت برفت آب نبات

مرده ی مرجان جان افزای تست آب حیات

از چمن زیباتر از قدّت کجا خیزد نهال

وز شکر شیرین تر از خطّت کجا روید نبات

عنبر زلف تو بر کافور می بندد نقاب

سنبل خطّ تو بر یاقوت می آرد برات

پرده بر رخ می کشی وز ما نمیداری حجاب

خستگانرا می کشی وز کس نمی باشد حیات

حال مجنون شرح دادن با دلم دیوانگیست

همچو پیش طرّهایت ذکر لیلی ترّهات

تا برفتی همچو آب از چشم دریا بار من

پیش جیحون سرشکم می رود آب فرات

بنده ام تا زنده ام گر می کشی ور می کشی

زخم پیکان تو مرهم باشد و بندت نجات

از دهانت بوسه ئی جستم زکوة حسن را

گفت خاموش ای گدا بر هیچ کی باشد زکوة

با خیالت دوش می گفتم که مردم از غمت

گفت خواجو گوئیا نشنیده ئی من عاش مات