ما مست می لعل روان پرور یاریم
سودا زده ی زلف پریشان نگاریم
بر لعل لبش دست نداریم ولیکن
تا سر بود از دامن او دست نداریم
گر بی بصران شیفته ی نقش و نگارند
ما فتنه ی نوک قلم نقش نگاریم
با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم
با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم
چون نرگس مخمور تو مستان خرابیم
چون مردمک چشم تو در عین خماریم
از آه دل سوخته با نغمه ی زیریم
وز چنگ سر زلف تو با ناله ی زاریم
جان عاریت از لعل تو داریم و بجانت
کان لحظه که تشریف دهی جان بسپاریم
گر زانک دهن باز کند پسته ی خندان
پیش لب لعل تو ازو مغز بر آریم
داریم کناری ز میان تو چو خواجو
لیکن ز میان تو بامّید کناریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی عاشقانه و دلباخته به معشوق سخن میگوید. او از زیباییها و جذابیتهای یار خود، مانند لبهای لعلین و زلفهای پریشان، یاد میکند و ابراز میکند که عشق او باعث مستی و سرخوشیاش شده است. شاعر به اهمیت حضور معشوق در زندگیاش اشاره میکند و میگوید که بیاو، بسان گلی در بهشت بیثمر است. همچنین به تأثیر عمیق نگاه و زیبایی او بر دل و جان خود میپردازد و حس میکند که جانش را به معشوقش سپرده است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که اگرچه از طرفی میخواهد که در کنار معشوق باشد، اما همچنان در آرزوی وصالش است.
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر زیبایی و جذابیت یار خود هستیم و به خاطر زلفهای آشفته و دلربای او، دچار خیال و رویا شدهایم.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم به لبهای لعلین او دست بزنیم، اما تا زمانی که سر از دامن او فاصله نگرفته است، دست از او برنمیداریم.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که کورند به زیباییها و جلوهها دل باختهاند، ما خود فتنهای هستیم که با نوک قلم تصویر و نقش میسازیم.
هوش مصنوعی: با زیبایی تو، از باغ بهشت بینیازیم و با بوی تو، نیازی به هوای بهار نداریم.
هوش مصنوعی: مانند نرگس مستی که در حال غفلت است، ما نیز در حال بیخودی و مستی به سر میبریم. مثل مردمک چشم تو هستیم که حتی در حالت خوابآلودگی، به تو نظر دارد و به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: از درد و اندوهی که در دل دارم، با نغمهای دلنشین میخوانم و از ساز زلف تو، به طور غمانگیزی ناله میکنم.
هوش مصنوعی: ما جانمان را به امانت از زیبایی تو داریم و زمانی که تو به ما عزت ببخشی، جان را فدای تو خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: اگر پستهای خندان دهانش را باز کند، ما از آن مغز خوشمزهاش را پیش لبهای لعل تو بیرون خواهیم آورد.
هوش مصنوعی: ما از تو فاصله داریم و مثل خواجو در كنار تو هستیم، اما امیدواریم که این فاصله به ما آسیبی نرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم
اندوه درم و غم دینار نداریم
جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم
وین عمر فنا را بره غزو گزاریم
بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم
نا خورده می وصل تو در رنج خماریم
زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت
چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم
گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم
[...]
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم
چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم
باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن
[...]
گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم
مائیم و همین کار و دگر کار نداریم
بر دیده نگاریم شب و روز خیالش
خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم
در دامن او دست زدیم از سر مستی
[...]
ما خانه خرابان سر زلف نگاریم
کاری به خرابات و مناجات نداریم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.