گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

ترک خنجرکش لشکر شکن ترلک پوش

بُت خورشید بناگوش و مه دُردی نوش

غمزه اش قرچی و یاقوت خموشش جاندار

ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش

عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز

لؤلؤاش بنده ی آن حقه ی یاقوت خموش

شبه اش غالیه آسا و شبش غالیه سا

عنبرش غالیه بوی و قمرش غالیه پوش

مغلی قندز چنبر صفتش قلب شکن

حبشی کاکل عنبر شکنش مشک فروش

کج نهاده کله از مستی و بگشوده قبا

جام می بر کف و مرغول مسلسل بر دوش

ریخته ز آب دو چشمم می گلگون در جام

کرده از گفته ی من لؤلؤء لالا در گوش

بسته بر کوه کمرکش کمر از مشکین موی

بشکر خنده شکر ریخته از چشمه ی نوش

از در خیمه برون آمد و ساغر پُر کرد

کاین به رویِ منِ مه رویِ پریچهره بنوش

چون بنوشیدم از آن باده ی نوشین قدحی

لعل شکّرشکنش بانگ برآورد که نوش

گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را

ترکتاز نظرت بُرد بیغما دل و هوش

شحنه ی غمزه ی زوبین شکنش گفت که هی

برو ای بیهده گوی این چه خروشست خموش