در آن مجلس که جام عشق نوشتند
کجا پند خردمندان نیوشند
خداوندان دانش نیک دانند
که مدهوشان خداوند هوشند
خوشا وقتی که مستان جام نوشین
بیاد چشمه ی نوش تو نوشند
مکن قصد من مسکین که خوبان
چنین در خون مسکینان نکوشند
برون از زلف و رخسارت ندیدم
که بر مه سنبل مه پوش پوشند
هنوزت جاودان در عین سحرند
هنوزت هندوان عنبر فروشند
مگو خواجو که مرغان ضمیرم
زمستی همچو بلبل در خروشند
نگر کازادکان گر ده زبانند
چو سوسن جمله گویای خموشند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو مردم بین که چون بیرای و هوشند
که جانی را به نانی میفروشند
جهانی بهرت امشب در خروشند
همه کرّوبیان حلقه به گوشند
همه یا رنگ رز یا بو فروشند
که زیر سر و تنها باده نوشند
بر خوبان برعنایی نکوشند
که ایشان سال و مه عشوه فروشند
که چوپانان چو آنجا شیر دوشند
در اینجا خادمانم شیر نوشند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.