گنجور

 
خواجوی کرمانی

راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی

قلزم پر شور شوقت را نبینیم ساحلی

نیست در دهر این زمان بی گفت و گویت مجمعی

نیست در شهر این نفس بی جست و جویت محفلی

مهر رویت می نهد هر روز مهری بر لبی

چشم مستت می زند هر لحظه تیغی بر دلی

چون کنم قطع منازل بی گل رخسار تو

لاله زاری گردد از خون دلم هر منزلی

بر سر کوی غمت هر جا که پائی می نهم

بینم از دست سرشک دیده پائی در گلی

رنگ رخسارت نمی بینم ببرگ لاله ئی

بوی گیسویت نمی یابم ز شاخ سنبلی

کی بدست آید گلی چون آن رخ بستانفروز

یا سراید در چمن مانند خواجو بلبلی

 
 
 
سوزنی سمرقندی

ای که در ملک سیادت خسرو دریا دلی

مفخری بر عترت مختار بی آل ولی

هر حدیث از لفظ تو دریست از دریای لفظ

از دل دریا برآید در تو دریا دلی

زینت آل حسین بن علی المرتضی

[...]

خواجوی کرمانی

دوش برطرف چمن گلبانک می زد بلبلی

می فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی

کانک زیر گنبد نیلوفری دارد وطن

از گلندامی ندارد چاره و ما از گلی

محمل ما را درین وادی کجا باشد نزول

[...]

کمال خجندی

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی

از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی

می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش

وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی

زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما

[...]

جلال عضد

سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی

نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی

دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی

روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی

از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار

[...]

اهلی شیرازی

میر شمس الدین محمد چون برین در سر نهاد

لطف یزدان دادش آخر اینچنین سر منزلی

در پناه ام کلثوم از وثوق خدمتست

زانکه بود آن اهل دل از روی معنی مقبلی

لاجرم گویند خلق از بهر تاریخ وفات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه