جان برافشان اگرت صحبت جانان باید
خون دل نوش اگرت آرزوی جان باید
بروو مملکت کفر مسخر گردان
گر ترا تختگه عالم ایمان باید
در پی خضر شو و روی متاب از ظلمات
اگرت شربتی از چشمه ی حیوان باید
هر کرا دست دهد وصل پریر خساران
دیو باشد اگرش ملک سلیمان باید
تا پریشان بود آن زلف سیه جمعی را
جای دل در خم آن زلف پریشان باید
سرمه ی دیده ی ز خاک ره دربان سازد
هر کرا صحن سرا پرده ی سلطان یابد
حکم و حکمت بکه داند درین ره خواجو
بگذر از حکم اگرت حکمت یونان باید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بزرگ فارسی، خواجوی کرمانی، به بررسی عشق و معنویت میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که اگر کسی به عشق و جانان واقعی دست پیدا کند، باید برای آن تلاش کند و از سختیها نگذرد. شاعر به جستجوی خضر، سمبل هدایت و روشنایی، دعوت میکند و بر این باور است که انسان باید از ظلمات دوری کند. همچنین، او میگوید که عشق واقعی میتواند انسان را به مقامات بالا برساند، همانطور که سلیمان با قدرتش در اوج است. در نهایت، شاعری که به دنبال حکمت و معرفت است، باید از ظواهر و احکام گذر کند و به حقیقت عالیتر برسد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از عشق معشوق بهرهمند شوی، باید آماده فدا کردن جانت باشی. اگر آرزوی رسیدن به محبوب در دل داری، باید درد و رنجها را تحمل کنی و حتی گاهی خون دل بخوری.
هوش مصنوعی: برو و کشور کافران را به تسخیر درآور، زیرا برای تو تخت و جایگاه جهانی که ایمان در آن است، لازم است.
هوش مصنوعی: به دنبال خضر (نماد دانش و هدایت) برو و از تاریکیها دوری کن، اگر به نوشیدنی از چشمهی حیات نیاز داری.
هوش مصنوعی: هر کسی که به وصال محبوب برسد، باید بداند که این وصل برای او یک معجزه است و در غیر این صورت، ممکن است در دام شیطان بیفتد. حتی اگر کسی به مقام ملک سلیمان برسد، میتواند این خطر را احساس کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن زلف سیاه پریشان باشد، دل باید در گودالی از آن زلف پریشان بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در محضر و حضور یک بزرگ یا شخص صاحب مقام قرار بگیرد، مانند خاکی که در مسیر دربان است، میتواند به چشمانش سرمهای حیات ببخشد. به عبارت دیگر، نزدیک شدن به بزرگانی که در مقام عالی هستند، بر ارزش و مقام انسان میافزاید و او را گرامی میکند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به درک عمیقتری از مسیر زندگی برسی، باید از نظرات و احکام سطحی بگذری و به حکمت و معرفت واقعی توجه کنی، مثل آنچه در فلسفه یونان وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
[...]
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.