گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چون مشرفست همت بر رازم

نفسم غمی نگردد از آزم

چون در به زیر پاره الماسم

چون زر پخته در دهن گازم

بسته دو پای و دوخته دو دیده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عطار

روزی که به دریای فنا در تازم

خود را به بُنِ قعر فرو اندازم

ای دوست مرا سیر ببین اینجا در

کانجا هرگز کسی نیابد بازم

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

شبهای دراز با غمت می سازم

پوشیده چنانک کس نداند رازم

میدان بلا و من درو می تازم

دل رفته و می روم نه جان در بازم

کمال‌الدین اسماعیل

د رعشق ز حیله ها که می پردازم

تات از همه کس نهفته ماند رازم

مانند زبان شمع آنگه سوزم

کز اشک بنزد خویش خندق سازم

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
عراقی

چون قصهٔ هجران و فراق آغازم

از آتش دل چو شمع خوش بگدازم

هر شام که بگذشت مرا غمگین دید

می‌سوزم و در فراقشان می‌سازم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه