گنجور

 
خاقانی

دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا

آن زمان کاقبال بی‌ادبار بینی بر درت

تا تو دولت داری آن کت دوست‌تر دشمن‌تر است

ز آن که نتواند که بیند شاهدِ خود در برت

پس چو دولت روی برتابد تو را از هر که هست

دوست‌تر گشت آنکه بود از ابتدا دشمن‌ترت

دشمنِ معشوق خود را دوست دارد هر کسی

این قیاس از خویشتن کن گر نیاید باورت

دوست از نزدیکیِ دولت شد اوّل دشمنت

دشمن از دوریِ دولت شد به آخر غم‌خورت