ما و من گم گشت هرگه خواب شد همبسترت
بیضهٔ عنقاست سر در زیر بالین پرت
اوج همت تا نفس باقیست پستی میکشد
بگذری زین نردبانها تا رسی بر منظرت
ای حباب از صفر اوهام اینقدر بالیدهای
یک نفس دیگر بیفزا گر نیاید باورت
آتش این کاروان در هیچ حال آسوده نیست
بعد مردن نیز پروازیست در خاکسترت
کاش از این هستی صدای الرحیلی بشنوی
میکشد هر صبح چندین پنبه از گوش کرت
ای می مینای عشرت از تکلف پر منال
ریختی در خاک اگر لبریز کردی ساغرت
زین دبستان معنی جمعیتت روشن نشد
چون سحر از بس پریشان بود خط مسطرت
سر به زانو دوختن آنگه خیال محرمی
بیگمان این حلقه افکندهست بیرون درت
همچو شمعت قربت هستی بلاگردان بس است
رنگها داری که میگردد همان گرد سرت
تا به کی بندی وبال خود به دوش دیگران
آب به آیینه از شرم کف روشنگرت
خواه بر گردون قدم زن خواه رو زیر زمین
جز همین ویرانه نتوان یافت جای دیگرت
بیرگ گردن مدان در امتحانآباد عشق
تا نچربد رشته در سوزن به جسم لاغرت
از حلاوتگاه کنج فقر اگر آگه شوی
بوریا خواهد نیستان شد به ذوق شکرت
آبرو افزود تا جستی کنار از طور خلق
ننگ دربا درک ره بست اعتبار گوهرت
آمد و رقت نفس بیدل قیامت داشتهست
پشت و روی یک ورق کردند چندین دفترت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا
آن زمان کاقبال بیادبار بینی بر درت
تا تو دولت داری آن کت دوستتر دشمنتر است
ز آن که نتواند که بیند شاهد خود در برت
پس چو دولت روی برتابد تو را از هر که هست
[...]
بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت
ناتوانم کرد چشم جادوی افسونگرت
رگ برون آمد مرا از پوست در عشقت، مگوی
کز ز بهر آن خط مشکین بیاید مسطرت
گر زنم جامه به نیل و یا شوم غرقه در آب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.