گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

من که خاقانیم به هیچ بدی

بد نخواهم که اوست یزدانم

پس به نیکان کجا بد اندیشم

سر ز سنت چگونه گردانم

گر ضمیرم به هیچ کافر بد

بد سگالید نامسلمانم

عادت این داشتم به طفلی باز

که به‌رنجم ولی نرنجانم

خود برنجم گرم برنجانند

که ز رنج افریده شد جانم

کوه را کاصل او هم از سنگ است

بشکند زخم سنگ، من آنم

همه رنج من از وجود من است

لاجرم زین وجود نالانم

من هم از باد سر به درد سرم

ابرم، از باد باشد افغانم

همچو خاکم سزد که خوار کنند

آن عزیزان که خاک ایشانم