گنجور

 
خاقانی

مِی‌ خور که جهان حریف‌جوی است

آفاق ز سبزه تازه‌روی است

بر عیش زدند ناف عالم

اکنون که بهار نافه‌بوی است

از زهد کنار جوی کاین وقت

وقت طرب و کنارِ جوی است

شو خوانچه کن و چمانه درخواه

زان یوسف ما که گرگ‌خوی است

گرگ آشتی است روز و شب را

و آن بت شب و روز جنگ‌جوی است

خاقانی گفت خاک اویم

جان و سر او که راست‌گوی است

گفتی ز سگان کیست افضل

گر هست هم از سگان اوی است

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال
غزل شمارهٔ ۶۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم