گنجور

 
خاقانی

ای زیر نقاب مه نموده

ماه من و عید شهر بوده

از مقنعه ماه غبغب تو

صد ماه مُقنَّعم نموده

باد سر زلفت از سرآغوش

دستار سر سران ربوده

دُردانهٔ عِقد عنبرینت

خونین صدف از دلم گشوده

تو سوده به پای غم دلم را

من آتش غم به دست سوده

از شورش آه من همه شب

بادام تو دوش ناغنوده

وز نالهٔ زیور تو تا روز

من نالهٔ خویش ناشنوده

ای طعنه زده به دیگرانم

در کاهش جان من فزوده

خاقانی اسیر دیگران نیست

هم عشقت و گرگ آزموده

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!