طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را
خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای
بر دلِ من برگُمار تیرِ جگردوز را
از پیِ آن را که شب پردهٔ رازِ من است
خواهم کز دودِ دل پرده کنم روز را
لیک ز بیمِ رقیب وز پیِ نفیِ گمان
راهِ برون بستهام آهِ درونسوز را
دل چه شناسد که چیست قیمتِ سودایِ تو؟
قدر چه داند صدف دُرِّ شبافروز را
گر اثرِ رویِ تو سویِ گلستان رسد
بادِ صبا رد کند تحفهٔ نوروز را
تا دلِ خاقانی است از تو همی نگذرد
بو که درآرد به مهر آن دلِ کینتوز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را
بین به کمین گاه چرخ ناوک دلدوز را
هر چه رسد سر بنه زانکه مسیر نشد
نیکوی آموختن چرخ بدآموز را
سوخته غم مدار دل به چنین غم، از آنک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.