گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

از عشق دوست بین که چه آمد به روی من

کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من

از عشق یار روی ندارم که دم زنم

کز عشق روی او چه غم آمد به روی من

باری کبوترا تو ز من نامه‌ای ببر

نزدیک یار و پاسخش آور به سوی من

درد دلم ببین که دلم وصل جوی اوست

آه ای کبوتر از دل سیمرغ جوی من

زنهار تا به برج دگر کس بنگذری

برجت سرای من به و صحرات کوی من

گستاخ برمپر که مبادا که ناگهی

شاهین بود نشانده به راهت عدوی من

بر پای بندمت زر چهره که حاسدان

بی‌رنگ زر رها نکنندت به بوی من

خاقانی است جوجو در آرزوی او

او خود به نیم جو نکند آرزوی من