دل از گیتی وفاجویی ندارد
که گیتی از وفا بویی ندارد
به دلجویان ندارد طالع ایام
چه دارد پس که دلجویی ندارد
وفا از شهربند عهد رسته است
که اینجا خانه در کویی ندارد
سلامت نزد ما دور از شما مرد
دریغا مرثیت گویی ندارد
جهان را معنی آدم به جای است
چه حاصل آدمی خویی ندارد
اگر صد گنج زر دارد چه حاصل
که سختن را ترازویی ندارد
مکش چندین کمان بر صید گیتی
که چندان چرب پهلویی ندارد
نشاید شاهدی را کرم پیله
که بیش از چشم و ابرویی ندارد
چه بینی از عروسان بربری ناز
که الا فرق و گیسویی ندارد
بنازد بر جهان خاقانی ایراک
جهان امروز چون اویی ندارد
از آن در عدهٔ عزلت نشسته است
که از زن سیرتان شویی ندارد
که از سنجاب شب تا قاقم روز
دواج همتش مویی ندارد
دل خاقانی این زخم فلک راست
که آن چوگان جز این گویی ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلت خاقانیا زخم فلک راست
که آن چوگان جز این گویی ندارد
ز جیب مه قوارهات زیبد از سحر
که بابل چون تو جادویی ندارد
ازین هر هفت کردهٔ هفت دختر
[...]
زمانه چون تو دلجویی ندارد
فلک مثل تو مهرویی ندارد
بنامیزد نسیمی کان تو داری
گل سوری ازان بویی ندارد
چو بدخویی کند چشم تو با من
[...]
چو چشمت هیچ آهوئی ندارد
که چشمت هیچ آهوئی ندارد
خجل شد از گل روی تو لاله
که رنگی دارد و بوئی ندارد
از آن دارد سر اندر پیش نرگس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.