گنجور

 
خاقانی

فلک کژروتر است از خط ترسا

مرا دارد مسلسل راهب آسا

نه روح الله در این دیر است چون شد

چنین دجال فعل این دیر مینا

تنم چون رشتهٔ مریم دوتا است

دلم چون سوزن عیساست یکتا

من اینجا پای‌بند رشته ماندم

چو عیسی پای‌بند سوزن آنجا

چرا سوزن چنین دجال چشم است

که اندر جیب عیسی یافت ماوا

لباس راهبان پوشیده روزم

چو راهب زان برآرم هر شب آوا

به صور صبح گاهی برشکافم

صلیب روزن این بام خضرا

شده است از آه دریا جوشش من

تیمم گاه عیسی قعر دریا

به من نامشفقند آباء علوی

چو عیسی زان ابا کردم ز آبا

مرا از اختر دانش چه حاصل

که من تاریک او رخشنده اجزا

چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی

که همسایه است با خورشید عذرا

گر آن کیخسرو ایران و تور است

چرا بیژن شد اندر چاه یلدا

چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست

که اکمه را تواند کرد بینا

نتیجه دختر طبعم چو عیسی است

که بر پاکی مادر هست گویا

سخن بر بکر طبع من گواه است

چو بر اعجاز مریم نخل خرما

چو من ناورد پانصد سال هجرت

دروغی نیست ها برهان من ها

برآرم زاین دل چون خان زنبور

چو زنبوران خون آلوده غوغا

زبان روغنینم زآتش آه

بسوزد چون دل قندیل ترسا

چو قندیلم برآویزند و سوزند

سه زنجیرم نهادستند اعدا

چو مریم سرفکنده، ریزم از طعن

سرشکی چون دم عیسی مصفی

چنان استاده‌ام پیش و پس طعن

که استاده است الف‌های اطعنا

مرا زانصاف یاران نیست یاری

تظلم کردنم زان نیست یارا

علی الله از بد دوران علی الله

تبرا از خدا دوران تبرا

نه از عباسیان خواهم معونت

نه بر سلجوقیان دارم تولا

چو داد من نخواهد داد این دور

مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا

چو یوسف نیست کز قحطم رهاند

مرا چه ابن‌یامین چه یهودا

مرا اسلامیان چون داد ندهند

شوم برگردم از اسلام حاشا

پس از تحصیل دین از هفت مردان

پس از تاویل وحی از هفت قرا

پس از الحمد و الرحمن والکهف

پس از یاسین و طاسین میم و طاها

پس از میقات حج و طوف کعبه

جمار و سعی و لبیک و مصلی

پس از چندین چله در عهد سی سال

شوم پنجاهه گیرم آشکارا

مرا مشتی یهودی فعل، خصمند

چو عیسی ترسم از طعن مفاجا

چه فرمائی که از ظلم یهودی

گریزم بر در دیر سکوبا

چه گوئی کستان کفر جویم

نجویم در ره دین صدر والا

در ابخازیان اینک گشاده

حریم رومیان آنک مهیا

بگردانم ز بیت الله قبله

به بیت المقدس و محراب اقصی

مرا از بعد پنجه ساله اسلام

نزیبد چون صلیبی بند بر پا

روم ناقوس بوسم زین تحکم

شوم زنار بندم زین تعدا

کنم تفسیر سریانی ز انجیل

بخوانم از خط عبری معما

من و ناجرمکی و دیر مخران

در بقراطیانم جا و ملجا

مرا بینند اندر کنج غاری

شده مولو زن و پوشیده چوخا

به جای صدرهٔ خارا چو بطریق

پلاسی پوشم اندر سنگ خارا

چو آن عود الصلیب اندر بر طفل

صلیب آویزم اندر حلق عمدا

وگر حرمت ندارندم به ابخاز

کنم زآنجا به راه روم مبدا

دبیرستان نهم در هیکل روم

کنم آئین مطران را مطرا

بدل سازم به زنار و به برنس

ردا و طیلسان چون پور سقا

کنم در پیش طرسیقوس اعظم

ز روح القدس و ابن و اب مجارا

به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک

به صحرای یقین آرم همانا

مرا اسقف محقق‌تر شناسد

ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا

گشایم راز لاهوت از تفرد

نمایم ساز ناسوت از هیولا

کشیشان را کشش بینی و کوشش

به تعلیم چو من قسیس دانا

مرا خوانند بطلمیوس ثانی

مرا دانند فیلاقوس والا

فرستم نسخهٔ ثالث ثلاثه

سوی بغداد در سوق الثلاثا

به قسطنطین برند از نوک کلکم

حنوط و غالیه موتی و احیا

به دست آرم عصای دست موسی

بسازم زان عصا شکل چلیپا

ز سرگین خر عیسی ببندم

رعاف جاثلیق ناتوانا

ز افسار خرش افسر فرستم

به خانان سمرقند و بخارا

سم آن خر به اشک چشم و چهره

بگیرم در زر و یاقوت حمرا

سه اقنوم و سه قرقف را به برهان

بگویم مختصر شرح موفا

چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه

که مریم عور بود و روح تنها

هنوز آن مهر بر درج رحم داشت

که جان افروز گوهر گشت پیدا

چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد

چه بود آن صوم مریم وقت اصغا

چگونه ساخت از گل مرغ عیسی

چگونه کرد شخص عازر احیا

چه معنی گفت عیسی بر سر دار

که آهنگ پدر دارم به بالا

وگر قیصر سکالد راز زردشت

کنم زنده رسوم زند و استا

بگویم کان چه زند است و چه آتش

کز او پازند و زند آمد مسما

چه اخگر ماند از آن آتش که وقتی

خلیل الله در آن افتاد دروا

به قسطاسی بسنجم راز موبد

که جوسنگش بود قسطای لوقا

چرا پیچد مگس دستار فوطه

چرا پوشد ملخ رانین دیبا

به نام قیصران سازم تصانیف

به از ارتنک چین و تنگلوشا

بس ای خاقانی از سودای فاسد

که شیطان می‌کند تلقین سودا

رفیق دون چه اندیشد به عیسی؟

وزیر بد چه آموزد به دارا؟

مگو این کفر و ایمان تازه گردان

بگو استغفر الله زین تمنا

فقل و اشهد بان‌الله واحد

تعالی عن مقولاتی تعالی

چه باید رفت تا روم از سر ذل

عظیم الروم عز الدوله اینجا

یمین عیسی و فخر الحواری

امین مریم و کهف النصاری

مسیحا خصلتا قیصر نژادا

تورا سوگند خواهم داد حقا

به روح القدس و نفخ روح و مریم

به انجیل و حواری و مسیحا

به مهد راستین و حامل بکر

به دست و آستین باد مجرا

به بیت المقدس و اقصی و صخره

به تقدیسات انصار و شلیخا

به ناقوس و به زنار و به قندیل

به یوحنا و شماس و بحیرا

به خمسین و به دنح و لیلة الفطر

به عیدالهیکل و صوم العذارا

به پاکی مریم از تزویج یوسف

به دوری عیسی از پیوند عیشا

به بیخ و شاخ و برگ آن درختی

که آمد میوه‌ش از روح معلا

به ماه تیر کانگه بود نیسان

به نخل پیر کانجا گشت برنا

به بانگ و زاری مولو زن از دیر

به بند آهن اسقف بر اعضا

به تثلیث بروج و ماه و انجم

به تربیع و به تسدیس ثلاثا

ز تثلیثی کجا سعد فلک راست

به تربیع صلیبت باد پروا

که بهر دیدن بیت‌المقدس

مرا فرمان بخواه از شاه دنیا

ز خط استوا و خط محور

فلک را تا صلیب آید هویدا

سزد گر عیسی اندر دیر هرقل

کند تسبیح از این ابیات غرا