گنجور

 
خاقانی

طفلی و طفیل توست آدم

خردی و زبون توست عالم

پروردهٔ جزع توست عیسی

آبستن لعل توست مریم

تا چشم تو ریخت خون عشاق

زلف تو گرفت رنگ ماتم

از عارض و روی و زلف داری

طاووس و بهشت و مار با هم

در سینهٔ ما خیال قدت

طوبی است در آتش جهنم

آویختی آفتاب را دوش

از سلسله‌های جعد پر خم

ما را که کند مسلم آنجاک

خورشید نمی‌شود مسلم

جان خاک شود به طمع جرعه

چون رطل طرب کشی دمادم

با لذت طعنهٔ تو دل را

فرسوده شد آرزوی مرهم

خاقانی خاک درگه توست

او را چه محل که آسمان هم

هرچند جهان گرفت طبعش

در مدحت فیلسوف اعظم

ذوالفخر بهاء دین محمد

مقصود نظام عقد عالم

 
 
 
ناصرخسرو

از بهر چه این کبود طارم

پر گرد شده است باز و مغتم؟

زیرا که درو خزان به زر آب

بر دشت نبشت سبز مبرم

گشت آب پر از تم و کدر صاف

[...]

ازرقی هروی

آمد رمضان بخیر مقدم

دیشب بسلام خان اعظم

جمشید زمان سکندر وقت

مقصود وجود نسل آدم

ای امر تو چون نفاذ تقدیر

[...]

مسعود سعد سلمان

مرداد مهست سخت خرم

می نوش پیاپی و دمادم

از گردون طبع خاک پر تف

وز باران چشم ابر پر نم

بر دشت لباسهای رو نیست

[...]

سنایی

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

[...]

انوری

ای زرین نعل آهنین سم

ای سوسن گوش خیزران دم

ای باد صبا گرفته در گل

با آتش تو چو ساق هیزم

سیر تو به گرد خط ناورد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه