گنجور

 
خاقانی

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر

سیماب آتشین زد در بادبان اخضر

آن خایه‌های زرین از سقف نیم خایه

سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر

مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه

کو در عمود سیمین دارد ترازوی زر

کوس از چه روی دارد آواز گنج باری

کز نور صبح بینم گنج روان مشهر

این گنج صرف دارد و آواز در میان نه

و آن همچو صفر خالی و آوازهٔ مزور

مه در هوای بابل چون یک قواره توزی

خیاط بهر سحرش برداشته مدور

یارب ز دست گردون چه سحرها برآمد

گر نه از آن قواره نیمی کنند کمتر

چرخ سیاه کاسه خوان ساخت شبروان را

نان سپید او مه، نان ریزهاش اختر

چون پخت نان زرین اندر تنور مشرق

افتاد قرص سیمین اندر دهان خاور

کوس شکم تهی را بود آرزوی آن نان

یا قوم اطعمونی آوازش آمد از بر

مانا که هست گردون دروازه بان در بند

اجری است آن دو نانش ز انعام شاه کشور

درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان

ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور

 
 
 
فرخی سیستانی

آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در

رویی چو بوستانی از آب آسمان تر

باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد

این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر

ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر

آیین ماه آذر بوی می است و آذر

باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه

بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر

یک بخشش تو کردن بار دویست گردون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر

با صد هزار کشی خندان درآمد از در

تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا

سی و دو نار دانه در نار دانش اندر

تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش

[...]

امیر معزی

فرخنده باد و میمون این مجلس منور

بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر

شاهی کجا رسیدست از همت بلندش

تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور

اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر

آن سدره مقدس آن عدن روح پرور

آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت

آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور

هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه