گنجور

 
کسایی

ای خواجهٔ مبارکِ بر بندگان شفیق

فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق

یک جام خونِ بچهٔ تاکم فرست از آنک

هم بوی مشک دارد و هم گونهٔ عقیق

تا ما به یاد خواجه دگر بار پر کنیم

ار خون خوشه ، اَکحَل و قیفال و باسلیق