شکر شده عالمی ز قندت
من بنده لعل نوشخندت
تنها نه دلم به زلفت آویخت،
هر جا که دلی، اسیر بندت
رخساره به آفتاب منمای
ترسم که از آن رسد گزندت
دیگر چه زنی به تیغ تیزش
صیدی که فتاده در کمندت؟
می خندی و خاطر دلم ریش،
ای من به فدای نوشخندت
افسر، چو نی از شرار حرمان،
آن ماه بسوخت بند بندت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ور بر دهد این درخت قندت
و آوازه چو من شود بلندت
در بازوی وی بود کمندت
در پنجه وی گشاد و بندت
جان بسته لعل نوشخندت
دل شیفته قد بلندت
بر عارض آتشین تو خال
هست از پی چشم بد سپندت
چشم تو و ابروی کشیده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.