گنجور

 
افسر کرمانی

عید است و مرا در طلب باده شتاب است

خورشید مرا ساغر و یاقوت شراب است

با بوسه لعلش نخورم باده گلگون،

کانجا که بود بوسه، بلی باده چو آب است

با چشمه حیوان لبش کوثر و تسنیم

ما تشنه لبان را همه رخشنده سراب است

ساقی تو گلابم چه زنی این همه بر رخ؟

ما را عرق آن گل رخسار، گلاب است

آن خطه حسن است که تعمیر شد از یار

واین کشور عشق است که از جور خراب است

ای پادشه حسن، که در کشور نازی،

دریاب، که دلجویی درویش ثواب است

دلدار به نالیدن افسر ندهد گوش

این ناله عشق است نه طنبور و رباب است