مرا امروز کاخ از بوستان به
ز رنگ لاله، روی دوستان به
طبیبا، چاره و درمان نخواهم
که درد او به جانم جاودان به
مرا زخم جگر مرهم نشاید،
که آن را تیر این ابرو کمان به
تنم از شوق تیرش، استخوان شد
که این پیکان مرا در استخوان به
به حکم آن که دلبر سر گران است
سبک ساقی مرا رطل گران به
دهم جان و نیازارم دلش را
که از هر سود، ما را این زیان به
پناه افسر از آن هفت اقلیم
همانا گوشه دارالامان به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غم عشقت ز گنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان به
کفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از ملک جهان به
اگر سازد وگر سوزد چنان به
نیم من در میان حق جاودان به
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر این در
[...]
وصال او زعمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
خزو دیبا زباغ و بوستان به
نخ و کمخا زراغ و گلستان به
بر آن سنجاب صوف سبز صدبار
[...]
که هر چیزی که هست اندر جهان به
بود کم گفتنش بسیار از آن به
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.