بسکه لعل و گهر دیده به دامن دارم
دامن از لعل و گهر، غیرت مخزن دارم
کوهکن باشم و باید بکنم جان در کوه
نه چو پرویز سر رفتن ار من دارم
ره ایمان مرا، چشم سیاهی زد و رفت
من به لب، جان ز پی حسرت رهزن دارم
روی شاه پریان دیدم و دیوانه شدم
چه غم از سرزنش عاقل و کودن دارم
بهتر آن است که بیرون روم از چشم حسود
تن، که باریک تر از رشته سوزن دارم
من، به میدان تولای تو از همت عشق
همچو گو، در خم چوگان، سر دشمن دارم
افسر، آخر شودم نرم تر از قبضه موم
دل، اگر سخت تر از پاره آهن دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جگری سوخته چون لاله ایمن دارم
چون نسوزم، که سر داغ به دامن دارم
غوطه در زنگ زد از سیر چمن آینه ام
چشم امید به خاکستر گلخن دارم
من که هر آبله ام مرکز سرگردانی است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.