گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

یاد ایامی که در کوی تو کاری داشتیم

ما و دل با زلف و رویت روزگاری داشتیم

در خم هر حلقه زلف تو در القیم پارس

ای خوش آن شبها که ما چین و تتاری داشتیم

با دو زلف بیقرارت هر سحرگه با نسیم

با همه آشفته سامانی قراری داشتیم

در هوای گلشن روی تو ای زیبا نگار

صفحه رخ را ز خون دل نگاری داشتیم

بر سر بازار رسوایی ز فرّ عاشقی

با همه رسوا شدن ها، اعتباری داشتیم

در سر و چشم و کف و دل روزگاری شد که ما،

با خیالت باد و خاک و آب و ناری داشتیم

با تن رنجور و جان خسته در میدان عشق

سر به فتراک غم چابک سواری داشتیم

با خیال زلف و رویش روزگاری افسرا،

ما و دل در هر نفس لیل و نهاری داشتیم