من که سودا زده روی توام
بسته سلسله موی توام
من که خود بلبل هر گل نشوم
قمری قامت دلجوی توام
هر شب از دست غمت جان سپرم
هر سحر زنده کند بوی توام
همچو برقی که به خرمن گذرد
سوخت سر تا به قدم خوی توام
روز و شب صحبت هر انجمن است
قصه روی تو و موی توام
تیغ بر کشتن من آخته ای
بنده ساعد و بازوی توام
هر کسی سوی کسی دیده برد
من همه دیده و دل سوی توام
گر بود کوه احد پیکر من
همچو کاهی به ترازوی توام
ای که از یک نگهم زنده کنی
کشته تیغ دو ابروی توام
ای که با جنبش آن زلف دراز
صولجان داری و من گوی توام
افسرا، فاش تر از این می گوی
که بود گلشن جان کوی توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.