تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
خون دلم ز دیده برخ برنهاد سر
زلفینش باژگونه و من باژگونه زو
کردارهای او ز همه باژ گونه تر
بنوازدم بناز و بیندازدم برنج
درخواندم زبام و برون راندم ز در
چون ماه زیرا بر رخ او بزیر زلف
چون ابر زیر ماه دل او بزیر بر
زلفش بسان مشگ سرشته بغالیه
رویش بسان سیم زدوده بمعصفر
با مشگ زلفگانش و با دیبه رخانش
گاهی به تبتم در و گاهی بشوشتر
از روی او همیشه کنارم چو قندهار
از قد او همیشه سرایم چو غاتفر
ای حور ترک پیکر و ای ترک حوروش
هم زینت بهشتی و هم زیور خزر
عشق تو گوهریست که جانش بود بها
روی تو آتشی است که عشقش بود شرر
تا کی بود ز عشق رخم زرد و اشگ سرخ
تا کی بود ز هجر لبم خشک و دیده تر
بیداد دور کن ز دل و داد پیشه کن
تا مهربان دلم نشود بر تو کینه ور
بیداد تو کجا کند آنکس که دیده اش
دیده سیاست ملک راد و داد گر
تاج شهان ابودلف آنکو بکف او
هم نازش گهر شد و هم کاهش گهر
هنگام جود خامه او آفتاب خیر
هنگام حرب خنجر او آسمان شر
شیرین تر از روان و نو آئین تر از خرد
نامی تر از روان و گرامی تر از بصر
گردوستیش در دل ماران کند نشان
ور دشمنیش در دل مرغان کند اثر
ماران برآورند همه بال و پر و پای
مرغان بیفکنند همه پای و بال و پر
هرگز نکرده چشم بدی سوی او نگاه
هرگز نکرده سوی دل او بدی گذر
اندر وفای اوست ولیرا نشان نفع
اندر جفای اوست عدو را دلیل ضر
ای چون خرد شریف وخرد را ز تو شرف
وی چون روان خطیر و روان را ز تو خطر
از بهر آنکه کور نیوشد ز تو سخن
از بهر آنکه کر فکند سوی تو نظر
مرگوش کر را حسد آید ز چشم کور
مر چشم کور را حسد آید ز گوش کر
از بهر آنکه سیم بود زی تو بی محل
از بهر آنکه زر بود زی تو بی خطر
اندر میان سنگ بود جایگاه سیم
اندر میان خاک بود جایگاه زر
در جود تست جود دگر مردمان چنانک
در آینه ز صورت مردم بود صور
گوهر بود بنزد همه خلق پایدار
مهمان بود بنزد همه خلق برگذر
همواره پایدار بود زی تو میهمان
همواره بر گذر بود از نزد تو گهر
علم از ضمیر تو نتواند شدن نهان
نتواند از حسام تو کردن قضا حذر
هرکو بخدمت تو زمانی سفر کند
سالی کند بخانه او مال تو سفر
دائم سرای تو حضر مردمان بود
دائم سرای ایشان باشد ترا سفر
ای فخر آل جستان ای تاج روزگار
نادیده نیست بخشش و جنگ تو جانور
آن سالها که من بسر خویش بودمی
هر گه بدرگه تو همی آمدم بسر
اکنون بخدمت ملکی مانده ام که او
نگذاردم همی زبر خویش راستر
هرچند من سفر نکنم سوی تو همی
هرچند تو همی نکنی سوی من نظر
هر سال شعر من بسوی تو سفر کند
هر سال سیم تو بسوی من کند سفر
تا جان مؤمنان نرود جز سوی جنان
تا جان کافران نرود جز سوی سقر
بر دوستان تو چو جنان باد جایگاه
بر دشمنان تو چو سقر باد مستقر
چندانکه رای تست همی زی به نای ورود
چندانکه کام تست همی زی بکام و فر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عشق و longing برای دوست محبوبش سخن میگوید. او به زیباییهای چهره و ظاهری محبوب میپردازد و از عشق عمیق و بیپایانش میگوید. دلش به خاطر دوری از معشوق و بیخبر بودن از حال او در عذاب است، و به شدت خواهان وصال اوست. شاعر همچنین به وفاداری و محبت دوستانه اشاره میکند و عشق را به عنوان گوهری با ارزش میداند. در نهایت، او آرزو میکند که عشقش نرود و جان مؤمنان را به بهشت و کافران را به جهنم ببرد. عشق و زیباییهای محبوبش به شدت او را تحت تأثیر قرار داده و این احساسات عمیق در شعر به خوبی منتقل شده است.
هوش مصنوعی: عشق مانند تیری است که در قلبم فرود میآید و هر چه بیشتر به آن فکر میکنم، علاقهام به زیبایی معشوقان بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: در دل من اندیشهای به وجود آمده که هیچگاه کسی مانند آن پسر نداشتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق آن پسر بر من جلوه کرد، دل خونین من از چشمانم سر برداشت و خود را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: زلفهای او به شکل نامنظم و آشفتهای آراسته شده است و من نیز تحت تأثیر آن، در وضعیتی ناپایدار و آشفته قرار دارم. رفتارهای او از همه چیز دیگر برای من نامتعارفتر و عجیبتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من را بنواز و به زیبایی بیفکنم، برنجی که در سفره دارم را از آسمان به زمین میریزم و از در بیرون میروم.
هوش مصنوعی: چهرهی او مانند ماه است که در زیر موهایش پنهان شده و دل او هم مانند ابری است که زیر نور ماه قرار دارد.
هوش مصنوعی: موهای او مانند مشک بافته شده است و چهرهاش مانند نقرهای است که زنگار زدوده شده باشد.
هوش مصنوعی: گاهی با عطر موی زیبایش و با پارچههای نرم و لطیفش، به تب و دل شاداب میآید و گاهی هم به شوشتر میرود.
هوش مصنوعی: از زیبایی و حضور او همیشه در کنارم مانند شهر قندهار است و از قامت او همیشه مکان و محلی برای زندگیام مانند شهر غزنه است.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا و خوشاندام، تو هم زینت بهشتی هستی و هم مانند زیورهای دریای خزر.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند جواهری است که روحش ارزشمند است و چهرهات مانند آتشی است که عشقش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: تا کی باید بخاطر عشق چهرهام زرد و اشکهایم قرمز باشد؟ تا کی باید به خاطر دوری، لبهایم خشک و چشمانم تر باشد؟
هوش مصنوعی: از دل خود بیعدالتی را دور کن و به عدالت رفتار کن، تا این که دلم نسبت به تو کینهور نشود و مهربان باقی بمانم.
هوش مصنوعی: ظلم و ستم تو کجا میتواند تاثیری داشته باشد بر کسی که چشمانش به تماشای سیاست و عدالت در ملک و سرزمینش عادت کرده است.
هوش مصنوعی: تاج پادشاهان ابودلف در دستان او، هم به زیبایی او افزوده و هم به ارزش او کاسته است.
هوش مصنوعی: زمانی که او به بخشندگی قلم میزند، عدالت و خوبی مانند آفتاب تابیده میشوند، و در زمان جنگ و نبرد، شمشیر او باعث میشود که آسمان پر از شرارت و خطر گردد.
هوش مصنوعی: وجود او شیرینتر از زندگی و تازهتر از عقل است، نامش از جان عزیزتر و ارزشش از دیدن بیشتر است.
هوش مصنوعی: گردوستیش نشان از محبت و دوستی او در دل ماران میگذارد و دشمنیش تاثیر بدی در دل پرندگان میگذارد.
هوش مصنوعی: مارها همه بال و پر و پای خود را به نمایش میگذارند و در عوض، پرندگان را از پر و بال و پای خود محروم میکنند.
هوش مصنوعی: چشمی که به او نگاه کرده، هرگز بدی نمیبیند و دل او نیز هرگز بدی را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: در وفاداری او نشانهای از نفع وجود دارد، ولی در جفای او برای دشمنان دلیل ضرر و زیان است.
هوش مصنوعی: ای آن که خرد تو بزرگ و با ارزش است و شرافت را از تو میگیرد، و تو چون جانی نیکو هستی و خطر را از تو میآموزد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کوردلی نتواند از صحبتهای تو چیزی بشنود و ناشنوا نتواند به سوی تو نگاه کند.
هوش مصنوعی: کسی که نمیبیند، به دیگری که نمیشنود حسادت میورزد، و کسی که نمیشنود نیز به کسی که نمیبیند حسد میکند.
هوش مصنوعی: برای اینکه نقره در کنار تو بیمعناست و طلا در کنار تو بیخطر است.
هوش مصنوعی: در دل سنگها، نقره جای دارد و در دل خاک، طلا قرار دارد.
هوش مصنوعی: در سخاوت تو، سخاوت دیگران نیز وجود دارد، مانند آنکه انسانها در آینه، تصویر یکدیگر را میبینند.
هوش مصنوعی: گوهر همیشه در نظر مردم ارزشمند و باارزش است و مهمان نیز برای همه خوب و محبوب است، اما در نهایت، به شکل موقتی و گذرا در زندگی ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: بهطور مداوم مهمان تو در کنار تو قرار دارد و همیشه از نزد تو جواهرات و نعمتها به دیگران منتقل میشود.
هوش مصنوعی: علم نمیتواند از راز درون تو پنهان بماند و تقدیر نمیتواند از شمشیر تو فرار کند.
هوش مصنوعی: هرکس به خاطر تو مدتی سفر کند، در حقیقت سالی از عمرش را در خانهاش غنی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هرگز خانه تو خالی از حضور آدمیان نیست و همیشه اینجا منزل آنها خواهد بود، اما تو در سفر خواهی بود.
هوش مصنوعی: ای افتخار خاندان جستان، ای سربلندی زمان، کسی نمیتواند نادیده بگیرد جوانمردی و شجاعت تو.
هوش مصنوعی: در آن سالهایی که در تنهایی خود بودم، هر زمان که به یاد تو میافتادم، به سراغ تو میآمدم.
هوش مصنوعی: اکنون در خدمت کسی هستم که اجازه نمیدهد خودم را زیر پرچمش بیندازم.
هوش مصنوعی: هرچند من به سمت تو سفر نکنم و تو هم به سوی من نگاه نکنی، اما...
هوش مصنوعی: هر سال شعرم به سمت تو میرود و هر سال جاذبهی تو به سمت من میآید.
هوش مصنوعی: جان مؤمنان همیشه باید به سوی بهشت حرکت کند و جان کافران به سوی دوزخ.
هوش مصنوعی: برای دوستانت آرزوی آرامش و خوشبختی دارم، اما برای دشمنانت خواهان عذاب و سختی هستم.
هوش مصنوعی: هر اندازه که نظر و اراده تو باشد، به همان اندازه هم ورود و استقبال خواهد بود. و به همان میزانی که خواستههایت محقق شود، به همان میزان هم به خوشی و لذتی که میخواهی خواهی رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
آن ترجمان غیب و نماینده هنر
آن کز گمان خلق مر او را بود خبر
آن زرد چهره که کند روی دوست سرخ
شخصی نه جانور برود همچو جانور
غواص پیشه ای که به دریا فرو شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.